سلام ب همگی ... عید همگی مباااااارک :)
3 تا کد صفحه اینترو ب مناسب عید غدیر آماده کردم ... امیدوارم خوشتون بیاد :)
فقط کافیه 3 خط کدی ک گذاشتم را بعد از <head> بذارید و هر موقع هم خواستید برش دارید همین 3 خط را پاک کنید.
کد اول :
کد دوم :
کد سوم :
کد اضافه کردن پرچم یا حسین به گوشه (پایین) سمت راست وبلاگ
برای اضافه کردن پرچم باید اول فایل زیر را باز کنید و 3 خط کد که داخلش هست را در کدهای قالب وبلاگتون قبل از <body/> اضافه کنید.
به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم متن کامل زیارت نامه عاشورا به همراه ترجمه با فرمت (ppt) (پاورپوینت) براتون آماده کردم.
اگه خوندید و به درد خورد برای منم دعا کنید.
ضمنا بعد از خارج کردن فایل از حالت زیپ برای اجرای فایل باید پاورپوینت روی کامپیوترتون نصب باشه.
التماس دعااااااااااااااا
چرند و پرند از تاریخ 1390/07/30 تعطیل و به روز رسانی نخواهد شد!!!
گذاشتمش یادگاری باشه!!!
به روز رسانی میکنم :)
آرتمیس Artemis نخستین زن دریانورد ایرانی است که درحدود 2480 سال پیش،فرمان دریاسالاری خویش را از سوی خشایارشاه هخامنشی دریافت کرد و اولین بانویی می باشد که در تاریخ دریانوردی جهان در جایگاه فرماندهی دریایی قرار گرفته است. در سال 484 پیش از میلاد، هنگامی که فرمان بسیج دریایی برای شرکت در جنگ با یونان از سوی خشایارشاه صادر شد، آرتمیس فرماندار سرزمین کاریه با پنج فروند کشتی جنگی که خود فرماندهی آنها را در دست داشت به نیروی دریایی ایران پیوست. دراین جنگ که ایرانیان موفق به تصرف آتن شدند، نیروی زمینی ایران را 800 هزار پیاده و 80 هزار سواره تشکیل می داد و نیروی دریایی ایران شامل 1200 ناو جنگی و 300 کشتی ترابری بود.همچنین آرتمیس در سال 480 پیش از میلاد در جنگ سالامین Salamine که بین نیروی دریایی ایران و یونان درگرفت شرکت داشت و دلاوری های بسیاری از خود نشان داد و با ستایش دوست و آشنا روبرو شد.او در یکی از دشوارترین شرایط در جنگ سالامین، بادلیری و بی باکی کم مانند توانست بخشی از نیروی دریایی ایران را از خطر نابودی نجات دهد و به همین دلیل به افتخار دریافت فرمان دریاسالاری از سوی خشایارشاه رسید.او به خشایارشاه پیشنهاد ازدواج نیز داد که بدلایلی این پیوند صورت نگرفت. در سالهای دهه شصت میلادی (دهه چهل خورشیدی) نیروی دریایی ایران، برای نخستین بار ناو شکن بزرگی را به نام یک زن نام گذاری کرد و او «آرتمیس» بود.
ناو شکن آرتمیس در دوران خدمت «دریاسالار فرج الله رسایی» به آب انداخته شد و سالها بر روی آبهای خلیج همیشه فارس پاسدار سواحل ایران بود.
جا دارد که از دیگر سرداران زن ایران باستان هم یادی شود،کسانی مانند: کردیه، بانوگشسب، گردآفرید، یوتاب.
با اضافه کردن این کد به قالب وبلاگتان، گزینه +1 گوگل به گوشه سمت چپ وبلاگ شما اضافه خواهد شد و بازدید کنندگان میتوانند به وبلاگ شما در گوگل رای دهند! (1 چیزی تو مایه همون like خودمونه البته توی گوگل که برای وبلاگ خودمم گذاشتم)
با این کار پیچ رنک شما در گوگل افزایش خواهد یافت و نتیجه افزایش پیچ رنک قرار گرفتن شما در صفحات اول موتور جستجوی گوگل و در نتیجه باعث زیاد شدن تعداد بازدید وبلاگ شما خواهد بود.
برای دریافت مستقیم کد و یا دریافت کد در سایزهای کوچکتر به آدرس :
https://www.google.com/intl/fa/webmasters/+1/button
مراجعه نمایید.
برای اضافه کردن +1 به شکلی که توی وبلاگ من هست تمام محتویات فایل زیر را به صورت یکجا کپی کنید و از قسمت ویرایش قالب قبل از <body/> قرار دهید و به جای آدرس ما (آخرین خط) آدرس وبلاگ خود را وارد کنید.
(<body/> اصولا باید قبل از آخرین خط کدهای وبلاگتون باشه. اون آخرای کدا پیداش میکنید)
برای امتیاز دهی نیز باید ابتدا وارد حساب جیمیل خود شوید سپس +1 را کلیک کنید.
هر کاری می خواهی بکن
دنیا را آتش بزن
آسمان را به مضحکه بگیر
زمین را تحقیر کن
باد را نفهم و گل را نبو
خنده را فراموش کن و گریه را به خاک بسپار
زیر دیروز دفن شو و در فردا غرق
حتی اگر می خواهی کودکی را پشت سر بگذار
هر چه می خواهی بکن ... اما ...
هیچگاه رویاهایت را فراموش نکن...
با عرض پوزش، عکسهای این مطلب به دلیل حجم زیاد حذف شد !!!
برای مشاهده عکسها به گالری تصاویر موجود در کنار وبلاگ مراجعه کنید.
با تشکر ...
الهی سوگند به بلندی درخت چنار و به ترشی رب انار ترحمی بنما بر این بنده بی بخار بی کار و بی عار که دمارش رابر آورده روزگار.
ای خالق مدرسه وای به وجود آورنده فرمول های حساب و هندسه ای خدای عزیزم بیزارم از این نیمکت و میزم، دانش آموزی سحر خیزم که هر روز صبح زود ساعت 10 از خواب بر میخیزم و روز های شنبه تا پنجشنبه اغلب از مدرسه می گریزم که من انسانی نحیفم و در کلاس درس بسیار ضعیفم اگر چه نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و خفیفم ولی خارج از مدرسه به هرکاری حریفم .
ای خالق شهرستان های کرمان و یزد و رشت، نمره انضباط مرا داده اند هشت! دیگر به چه امیدی می توان سر کلاس درس نشست؟
آن جا که معلم هم نمیکند گذشت چه کنم اگر سر نگذارم به کوه و به دشت؟
الهی می دانی که من کیستم هرچند که دانش آموزی فعال ودرس خوان نیستم ولی چه قدر عاشق نمره بیستم.
پروردگارا سال گذشته هنگام امتحان خواستم تقلب کنم معلم از راه رسید رنگ از رخسارم پرید برگه امتحانی ام را گرفت و کشید و آن را از هم درید و چنان کشیده ای به صورتم کشید که برق سه فاز از چشمم پرید و صدایش را مادرم در خانه شنید.
ای خالق آموزگار و ای سازنده مداد و خط کش و پرگار آن چنان هدایتم کن تا این معنی را بدانم که اگر معلم خودش درس را میداند پس چرا از من میپرسد و اگر نمیداند چرا از دیگران و آن ها که میدانند نمیپرسد؟
ای آفریدگار خودکار بیک سوگند به کتاب های شیمی و فیزیک و فرمول اسیداتانوئیک که مشتاقم به یک دست لباس شیک و از خوراکی ها آرزومندم به خوردن قیمه باته دیگ ولی اگر نبود راضی ام به یکی دو سیخ شیشلیک.
الهی از مدرسه بسیار دلتنگ ام و در کلاس درس همیشه منگم و با دو ابر قدرت شرق و غرب یعنی بابا و معلم همیشه در جنگم ولی در ساعت تفریح بسیار زرنگم دروغ چرا؟ حقیقت آن است که در یک کلام برای خانه و مدرسه بسیار مایه ننگم!!!
خونه مشغول کاربودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسید .
دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟
من : زنم دیگه پس چی ام ؟
دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟
من : نه مامانی بابا مرده .
دخترم : راست میگی مامان ؟
من : آره چطور مگه ؟
دخترم : هیچی مامان ! دیگه کی زنه ؟
من : خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ
دخترم : دایی سعید هم زنه ؟
من : نه اون مرده !
دخترم : از کجا فهمیدی زنی ؟
من : فهمیدم دیگه مامان، از قیافه ام .
دخترم : یعنی از چی ؟ از قیافه ات؟
من : از اینکه خوشگلم ،
دخترم : یعنی هر کی خوشگل بود زنه ؟
من : اره دخترم
دخترم : بابا از کجا فهمید مرده
من : اونم از قیافش فهمید . یعنی بابایی چون ریش داره و ریشهاشو میزنه و زیاد خوشگل نیست مرده !
دخترم : یعنی زنا خوشگلن مردا زشتن ؟
من : آره تقریبا .
دخترم : ولی بابایی که از تو خوشگل تره
من : اولا تو نه شما بعدشم باباییت کجاش از من خوشگل تره ؟
دخترم : چشاش
من : یعنی من زشتم مامان ؟
دخترم : آره
من : مرسی
دخترم : ولی دایی سعید هم از خاله خوشگلتره !!
من : خوب مامان بعضی وقتها استثنا هم هست
دخترم : چی اون حرفه که الان گفتی چی بود
من : استثنا یعنی بعضی وقتها اینجوری میشه
دخترم : مامان من مردم
من : نه تو زنی
دخترم : یعنی منم زشتم
من : نه مامان کی گفت تو زشتی تو ماهی ، ولی تو الان کودکی
دخترم : یعنی من زن نیستم ؟
من : چرا جنسیتت زنه ولی الان کودکی
دخترم : یعنی چی ؟
من : ببین مامان همه ی آدما شناسنامه دارن که توی شناسنامه شون جنسیتشون مشخص میشه جنسیت تو هم توی شناسنامه ات زنه .
دخترم : یعنی منم مامانم ؟
من : اره دیگه تو هم مامان عروسکهاتی
دخترم : نه ، مامان واقعی ام ؟
من : خوب تو هم یه مامان واقعی کوچولو برای عروسکهات هستی دیگه
دخترم : مامان مسخره نباش دیگه من چی ام ؟
من : تو کودکی
دخترم : کی زن میشم ؟
من : بزرگ شدی
دخترم : مامان من نفهمیدم کیا زنن ؟
من : ببین یه جور دیگه میگم . کی بتو شیر داده تا خوردی بزرگ شدی
دخترم : بابا
من : بابات کی بتو شیر داد ؟ !!!!!!!!!!
دخترم : بابا هر شب تو لیوان سبزه بهم شیر میده دیگه
من : نه الان رو نمی گم ، کوچولو بودی ؟
دخترم : نمی دونم
من : نمی دونم چیه ؟ من دادم دیگه
دخترم : کی؟
من : ای بابا ببین مامان جون خودت که بزرگ بشی کم کم می فهمی .
دخترم : الان می خوام بفهمم .
من : خوب هر کی روسری سرش کنه زنه هر کی نکنه مرده
دخترم : یعنی تو الان مردی میریم پارک زن میشی
من : نه ببین ، من چیه تو میشم ؟
دخترم : مامانم
من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن
دخترم : آهان فهمیدم .
من : خدا خیرت بده که فهمیدی ، برو با عروسکهات بازی کن
نیم ساعت بعد
دخترم : مامان یه سوال بپرسم
من : بپرس ولی در مورد زن و مرد نباشه ها
دخترم : در مورد ماهی قرمزه است .
من : خوب بپرس
دخترم : مامان ماهی قرمزه زنه یا مرده ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!